قلمدوش

یادداشت بیست و پنجم..

یک هنرجو | چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۲ ب.ظ | ۰ نظر

باز افتادم توی مخمصه ی ترس و دلهره!

میون یه عالمه کار که نمیدونم چجوری باید اونا رو با هم و با خودم تنظیم کنم!.. چقدر مدیریت سخته!

اونم وقتی که پای آدمای قلدر وسطه!

شرایط از حالا خیلی سخت میشه.. یعنی بنظر میاد که سخت میشه.. اونم با انتخابی که کردم!

انتخابی که نمیدونم درست بود یا نه!.. از پسش بر میام یا نه!

کاش میتونستم صدای خدا رو بشنوم که بهم دلگرمی میده:

" یک قدم با تو.. تمام گام های مانده اش با من..."

 

بازم شدم شبیه روزایی که واسه خوب شدن حال مضطربم به انگیزه احتیاج دارم. 

انگیزه ای که میتونه یه آدم .. یه جای دل انگیز.. یه کار لذت بخش.. یا حتی دیدن یه فیلم باشه!

چقدر دلم واسه لپ تاپم تنگ شده! هنوز درستش نکردم! خیلی وقته توی خلوتم فیلم ندیدم!

شبها خوندن کتابای هری پاتر باعث میشه یه کم از واقعیت و مشغولیت فکریم دور شم.

ولی خیلی وقته فیلماشو ندیدم. 

یه موقع میگفتم خیلی خوبه آدم سرش شلوغ باشه. الان شک دارم. آدم نباید از لذت بردن دور شه.

 

خلاصه نمیدونم آخر من، چی قراره بشه! منظورم قبل از مرگه..

ولی خداییش نمیدونم چرا سرنوشت من میفته با آدمای قلدری که دوست ندارن منو از دست بدن!

 

  • یک هنرجو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی