قلمدوش

۱۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

یادداشت نوزدهم..

یک هنرجو | پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۲۶ ق.ظ | ۰ نظر

نمیدونم از چه موقع شروع شد...

اما هر وقت خواب می بینم توی نیمی از خوابهام یا در حال فرارم.. یا میخوان منو بکشن.. یا من میخوام یکی رو بکشم..!!

خیلی وقته از این خوابها میبینم.

خواهرم چند روز پیش گفت کتاب رمان میخونی؟

گفتم آره.

گفت پس از همونه.

گفتم چه ربطی داره؟ رمانی که من دارم میخونم عاشقانه س!

گفت همون که من میگم.

امروز ظهر که کتاب خوندم و خوابیدم واقعا خواب یکی از شخصیت های داستان رو دیدم!!

حالا میخوام دقت کنم ببینم واقعا از کتاب خوندنه؟؟

اگه هم باشه عمرا رمان خوندن رو کنار بذارم. رمان یکی از راه های فرار از فکر کردن به مشکلاتمه.

مخصوصا رمانهای هیجان انگیز...

 

  • یک هنرجو

یادداشت هجدهم..

یک هنرجو | يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۴۹ ب.ظ | ۱ نظر

جلسه ی سومیه که با خواهرم میرفتم کلاس سوارکاری. اون میره تمرین میکنه و منم یه گوشه ی دنج  میشینم و نقاشی میکنم.

امروز یکی از کارایی که تازه شروع کرده بودم رو برده بودم. هم نقاشی میکردم هم نگاهی به اطراف و اسبها و بقیه آقایون و خانم هایی که اومده بودن واسه تیراندازی مینداختم.

مربی خواهرم یه آقا بود. شاید نظر اول کسی ببیندش فکر کنه شلخته س ولی از نظر من مرد جذاب و خوش هیکلیه. ازش خوشم میاد. وقتی نگاش میکنم یاد یکی از دوستان میفتم. البته کاشف بعمل اومده که خیلی یی نظمه و خودمونم با چشم خودمون دیدیم.

باهاش هیچ سلام علیکی نداشتم. ولی دوست داشتم باهاش حرف بزنم. اما بهانه ای نداشتم.

  • یک هنرجو

یادداشت هفدهم..

یک هنرجو | شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۰۷ ق.ظ | ۰ نظر

واقعا نمیدونم با بعضی از آدما باید چیکار کرد و چجوری رفتار کرد!

وقتی ازت کاری میخوان واسش وقت تعیین میکنن که چه روزی بهم تحویل میدی و کی آماده میشه و...

گاهی پول قرض میگیرن و همون لحظه هم میخوان!

ولی موقع پرداخت هزینه ی انجام کار یا پرداخت قرضشون که میشه خودشونو میزنن به اون راه.. گاهی غیب میشن!

ولی از حالا عین خودشون رفتار میکنم..چی فکر کردن پیش خودشون!

خوش حساب باش تا بازم کارت راه بیفته...

 

  • یک هنرجو

یادداشت شانزدهم.

یک هنرجو | شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۴۹ ق.ظ | ۰ نظر

دوست دارم یه جور دیگه زندگی کنم.

سرم تو لاک خودم باشه.. از آدمایی که انرژی منفی دارن تا جایی که میتونم دور شم.

شیک بگردم.. ورزش کنم.. واسم مهم نباشه درآمدم کمه.. بیشتر مواظب خودم باشم..

کمتر عصبانی و بیشتر مهربون باشم.. جوگیر نشم.. به آدمایی که ندارم فکر نکنم..

کتابای خاص بخونم.. کتابایی رو که نیمه تموم گذاشتم تموم کنم.. خوش بگذرونم..

بیشتر تلاش کنم.. هر شب با خدا حرف بزنم.. کمتر حسودی کنم.. از چیزای کوچیک لذت ببرم..

پروژه ای که توی فکرش هستم رو کم کم شروع کنم.. کارایی وه دوست دارم ولی بلد نیستم رو یاد بگیرم..

وسایلم رو همیشه مرتب کنم.. شیطنت کنم.. کارای عقب افتاده رو انجام بدم..

و خیلی کارای دیگه...

  • یک هنرجو

یادداشت چهاردهم...

یک هنرجو | جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۴۰ ق.ظ | ۰ نظر

همیشه توی خونمون دنبال یه جای دنج میگشتم که وقتی میخوام نقاشی کنم بهم انرژی بده.

فکر کنم پیداش کردم. دیروز یه تغییراتی توی اتاقم دادم. یه جای دنج درست کردم و میزم رو بردم اونجا.

امروز نشستم به نقاشی کشیدن. خیلی خوب بود. گمونم پاییز و زمستون دنجی در راه داشته باشم. البته اگه تنبلی نکنم.

شایدم واسه اینه که ریخت و پاشای دورم رو جمع کردم. آخه وقتی میشینم پای کار خیلی شلخته میشم.

دست خودم نیست. وسایل کارم زیاده. پهن کردنش آسونه و جمع کردنش سخت. 

دیروز اتاقمو جمع کردم. حالا میتونم توش بدوم.

حالا باید یه فکری بحال دیوارا بکنم. زبادی خالی موندن. به هر حال اتاق یه آدم که دستش توی هنره نباید خالی بمونه.

 

قلم نوشت:

از روزی که قول دادم دیگه دنبال عکس نگردم ، تا الان تونستم به قولم عمل کنم. زیادم سخت نبود.

 

  • یک هنرجو