قلمدوش

یادداشت بیست و هفتم.. نقاش های کوچولو..

یک هنرجو | شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۵۸ ق.ظ | ۱ نظر

این بار نوبت من شد که واسش یه طرح شابلون بکشم. باید با شابلون پرنده یه طرح میزدم.

مدلهایی که کشیده بودم رو باز کردم و یکی رو انتخاب کردم. یه پرنده روی یه گنبد. حس خوبی داشت.

وقتی مدل رو به لیلا نشون داده بودم یاد کارتون کلاغی افتاد که روی گنبدها میچرخید و پرهاشو نقاشی میکرد!

اتفاقا منم به یادش افتاده بودم.

خلاصه دفتر نقاشیه امیرحسین رو کشیدم جلوم و شروع کردم. 

اولین گنبد رو که کشیدم گفت:  خاله! این چیه؟

- چی چیه خاله؟

به یکی از گنبدها اشاره کرد: این!

- این گنبده خاله

- گنبد چیه؟

با خودم گفتم: حالا من چجوری بهچه کلاس اولی حالی کنم گنبد چیه؟ اصلا مگه میشه ندونه؟ باید بهش نشونه بدم.

- امام زاده ها رو دیدی خاله؟

- نه

- شاهچراغ رفتی؟

- نه

- امام رضا هم نرفتی؟

- نه

- نه

 :|

( ای بابا.. چه اشتباهی کردم این طرح رو کشیدما! ولی خب بالاخره باید یاد بگیره! ولی حالا چیکار کنم؟...آها...)

- مسجد دیدی خاله؟

- آره.. وقتی دایی مامانم فوت کرد با مامان بزرگم رفتیم مسجد از این گنبدا داشت.

بالاخره یه نفس راحت کشبدم.

طرح رو براش زدم و شروع کرد رنگ کردن. با اینکه خیلی درست و منظم رنگ نمیزد ولی اینقد خوشگل شد که خودم کیف کردم.

 

....

حدود یک هفته س که کارآموزیم رو به مدت 6 ماه هفته ای 3روز شروع کردم. همیشه فکر میکردم وقتی با بچه ها در بیفتم با سردرد از کلاس بیرون میام.

ولی الان که فکر میکنم خدا رو شکر تا الان از این خبرا نبوده. البته لیلا هم هست که مربی اصلیه. 

آموزش به بچه ها رو دوست دارم. ولی سختی های زبادی داره. 

اول اینکه ذهن خودم را به گونه های خیلی خیلی متفاوت باید پرورش بدم و طرح های زیادی توی ذهنم آماده داشته باشم.

منم کم حافظه!!!

دوم اینکه هیچ کدوم از بچه ها مثل هم نیستن. حتی اگه در یک رده سنی باشن. ا

گاهی اونی که ازش انتظاری نیست چنان غافلگیرت میکنه که نگو! و حتی برعکس...

بعد اینکه ارتباط گرفتن باهاشون زباد آسون نیست. بعضیاشون بل بل زبون و بعضیا اینقدر مودب که عاشقشون میشی.

ولی همشونو دوست دارم. و فکر نمیکردم بتونم خودمو در مقابلشون کنترل کنم. آخه قبلا دلم میخواست بچه های بد  و رو اعصاب رو بزنم.

ولی الان دوست دارم با همون بدهاشونم دوست باشم و اونا هم با من. 

ولی همچنان قسمت سخت کار طرح زدن های زیاد و سرعت کم منه! اونم با اون همه بچه که هر لحظه از همه طرف صدات میزنن تا بکارشون رسیدگی کنی.

  • یک هنرجو

نظرات  (۱)

سلام ، واقعا مفید بود اینجارو من تو گوشیم سیو کردم بعدا بیام بچرخم اینجا

تور کربلا

ممنون ازتون

پاسخ:
امیدوارم همینطور باشه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی