قلمدوش

یادداشت سیزدهم...

یک هنرجو | پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۵۵ ب.ظ | ۰ نظر

نمیدونم چرا الکی منتظرم.. !

منتظر چی هستم یا منتظر کی هستم نمیدونم!

قبل از خواب گوشیمو چک میکنم.. دوباره به کامنت هام سر میزنم.. الکی گوشیمو سایلنت میکنم یا از سایلنت درمیارم..

آخه که چی؟ مکه قراره چه اتفاقی بیفته؟ چی بشه؟

تموم شدن همه ی اون روزای لذت بخش! من دیگه بزرگ شدم! 

آدمهایی که میتونن توی زندگیم باشن محدود شدن!

عاشق دوستام هستم.. دوستایی که شاید خیلی دیر ببینمشون. 

اما دور و برم آدمهای مذکری که بتونم دوستشون داشته باشم تقریبا دیده نمیشه!

گاهی دلم از نبودنشون تنگ میشه. دلم واسه پیامهای شب و نصف شب و وقت و بی وقت گذشته تنگ میشه.

دلم واسه آدمایی که یه روزی، حتی واسه یه مدت دوستشون داشتم تنگ میشه. شایدم دلم واسه اون حس های خوب تنگ میشه.

تنهاییمو دوست دارم.. بی دردسر.. بی دغدغه.. 

ولی خب آدما گاهی دوست دارن واسه گپ زدنم شده یه جنس مخالفی وجود داشته باشه. یکی که در شرایط خودشون باشه.

هر کسی هم میگه اینو نمیخوام 80درصد دروغ میگن.

تازگیا احساس میکنم دیگه نباید بهش فکر کنم... 

  • یک هنرجو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی